وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

یادداشت های پراکنده

تبلیغات تبلیغات

بی خبران خبرخبر،ميکده باز باز شد نيمه شبی به درگهی دست کسی درازشد شيخ فرود آمدازمنبروعظ و مر

بی خبران خبر خبر ، ميکده باز باز شد نيمه شبی به درگهی دست کسی دراز شد شيخ فرود آمد از منبر وعظ و مرثيت مطرب عشق از ميان هی زد و برفراز شد می‌رسدم ز هر طرف بانگ رباب و چنگ و دف يار ز راه می‌رسد دمدمه‌ی نياز شد چنگ به دامنش زدم عشوه نمود و بست در سنگ چو بر درش زدم صد در بسته باز شد عشق چو سر بر آورد خواجه به بندگی بَرد تاج سر سبکتکين ، خاک در اياز شد سر وجود خال تو ، مستی‌ام از خيال تو آينه‌ی جمال تو ، ساغر اهل راز شد طرّه‌ی کيميا بَرد تاب و توان شمس را عشق
ادامه مطلب

پیوند عاشقانه ای ازهمسر فقیدم شب، بگونهء سرب مذاب بازمستانهای قطبی درمن رسوب کرده بود واندک نسیمی نی

پیوند عاشقانه ای ازهمسر فقیدم شب، بگونهء سرب مذاب بازمستانهای قطبی درمن رسوب کرده بود واندک نسیمی نیز از دیار بامدادان برظلمت ابادم نمی وزید تا غبار تیرگی از دامنم بزداید ونه شراره ای از کورهء خورشید بر زمهریر ابادم. واینهمه را حاصل من بودم انجمادی از بی فردائی ودمسردی، وبسیار گاهی چنین بودم من که تو نا گهان- درعمق انجماد- چنان چون اختری تابناک ، درظلمت رگهای من جاری شدی وترا من در خویش درخویشتن خود دریافتم.
ادامه مطلب

ﺑﺎﺭﻧﮓﻭﺑﻮﯾﺖاﯼﮔﻞ،ﮔﻞ ﺭﻧﮓﻭﺑﻮﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﻟﻌﻠﺖ ﺁﺏ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺟﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺳﻮ،ﺩﺭﺷﻬرﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ

ﺑﺎﺭﻧﮓﻭﺑﻮﯾﺖاﯼﮔﻞ،ﮔﻞ ﺭﻧﮓﻭﺑﻮﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﻟﻌﻠﺖ ﺁﺏ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺟﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺳﻮ،ﺩﺭﺷﻬرﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺘﺎﻉ ﻋﻔﺖ، ﺍﺯ ﭼﺎﺭ ﺳﻮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺷﯽ، ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺭ ﺳﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺟﺰ ﻭﺻﻒ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﯾﺖ، ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﺭﻭ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﮔﻞ ﭘﺸﺖ ﻭ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮔﺮ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻﻠﺶ، ﭘﯿﺮﻡ ﮐﻨﺪ ﻣﮑﻦ ﻋﯿﺐ ﻋﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﯽ، ﮐﺎﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﭼﻮﻥ، ﺭﺧﺴﺎﺭﻩ ﺑﺮﻓﺮﻭﺯﺩ ﺭﺥ ﺑﺮﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﺭﺍ، ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺳﻮﺯﻥ ﺯ ﺗﯿﺮ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﻭﺯ ﺗﺎﺭ ﺯﻟﻒ ﻧﺦ ﮐﻦ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺭﺧﻨﻪ ﯼ ﺩﻝ، ﺗﺎﺏ ﺭﻓﻮ
ادامه مطلب

درنمازم خم ابروی تو دریاد آمدحالتی رفت که محراب به فریادآمد ازمن اکنون طمع صبرودل وهوش مدار کان

در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد ازمن اکنون طمع صبرودل وهوش مدار کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد باده صافی شدمرغان چمن مست شدند موسم عاشقی وکاربه بنیادآمد بوی بهبودزاوضاع جهان می‌شنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد ای عروس هنرازبخت شکایت منما حجله حسن بیارای که داماد آمد دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبر ماست که با حسن خداداد آمد زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد مطرب از گفته حافظ غزلی نغز
ادامه مطلب

استادشهريار برسنگ مزارم از اين خلقت خاكي كالبدنام نه تاري بجا ماندديگرنه پودي من ازشكر احسان توبر

استاد شهريار بر سنگ مزارم از اين خلقت خاكي كالبد نام نه تاري بجا ماند ديگر نه پودي من از شكر احسان تو بر نگردم خدايا مرا بارها آزمودي بسازم بسوزي كه از آتش وي نخواهد به چشم كسي رفت دودي به غير از نمودي به گيتي نبوديم رفتيم كز ما نماند نمودي چه سود از جهاني كه در وي نباشد نه اصحاب فضلي نه ارباب جودي همه دانش و حكمت آموختم ليك اجل كز در آمد نبخشيد سودي نگويم كه مردن روا نيست يا رب ولي كاش مرگ جوانان نبودي تو اي كوهساران كه چندان كه ديدم به سنگيني و سهمگيني
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها